لا قدرة للعبادة علیها و کلها مخلوقة للباري تعالی إذ لو کانت مکتسبة للعباد لکانوا مکلفین بها الخامسة قوله ان حرکات أهل المخالدین ینقطع و انهم یصیرون إلی سکون
انجام
قوله في القدر مثل ما قاله أصحابه الا انه قدری الاولی جبري الاخرة فان مذهبه في حرکات أهل الخالدین في الاخرة انها کلها ضروریة
دو اسم را نقش کند و با خود نگه دارد و بر ذکر آن مداومت نماید قوت و شوکت وی بسیار شود بمثابه که هر چه راه رود مانده نشود و بر همرهان سبقت گیرد و حامل این دو اسم همیشه تندرست و صحیح المزاج بود و اگر این دو اسمرا نقش کند بر موم و بر سر مریض بندد صداع و سایر امراض راس را نافع بود
انجام
و اگر شرایط آن کما ینبغی بجای آورده باشد مسخر وی شود همه عالم باذن الله تعالی فصل ششم در تحصیل قوت تصرف در عالم و دفع امراض و خلاصی از حزن و حبس البدیع البصیر البر الباری الباسط الباطن
تشبیهات تشبیه مانند کردن باشد یقال الشیء بالشیء و ارباب لغت ان چیز را که مانند کنند مشبه خوانند و درین باب میان مشبه و مشبه به از معنی مشترک چاره نبود و صحیح ترین تشبیهات ان باشد که معکوس توان گردانید
انجام
استعار الحلم و الرشد للسفه و الغوایة ثم سری الی الحلیم و الرشید و قوله تعالی و اطیعو الله و اطیعوا الرسول لعلکم ترحمون استعار لعل للترتب لان اوفی [...] من مثل الملوک هو العلامة لحصول غایات المطالب
الحمد لولیه و الصلوه علی نبیه و علی آل صفیه و بعد فیقول الفقیر الحقیر المعترف بالعجز و التقصیر عمر بن علی الاسیری الراجی من مولاه لطفه الخفی و الجلی لما کان عجائب صنع الله العزیز الوهاب موثره فی قلوب
انجام
اذهو قد فاق علی السلاطین السافلین بسبب کثره انعامه علی العاماء الکاملین فرحمه الله سبحانه و تعالی علس اسلافهم و اخلافهم اجمعین آمین ثم آمین یا مجیب الداعین بحرمه سید المرسلین
انیس بن مالک رضی الله روایت می کند از پیغمبر صلی الله علیه و سلم که گفتند ای یاران من و ای دوستان من آنشب مهتر جبرئیل علیه السلام مرا به نزد حق تعالی بردن
انجام
و علی عبادک الصالحین و علی اهل طاعتک اجمعین و رحمنا و احشرنا یا ارحم الراحمین
هر چه بدو اشارت حتی توان کرد اگر قسمت پذیر نبود انرا نقطه خوانند واگر قسمت پذیر بود در یک جهت مثلا در طول تنها و در عرض و در عمق قسمت پذیر نبود انرا خط خوانند و اگر قسمت پذیر بود در دو جهت مثلا در طول و در عرض و عمق قسمت پذیر نبود انرا سطح خوانند
انجام
قایم بود بر زوایای قایم و خط سهم او خوانند مخروط مستدیر جسمی بود که قاعده او دایره بود و بالای او یک نقطه و خطی که از ان نقطه بمرکز رسد یعنی سهم مخروط عهمود بود بر سطح دایره و انرا مخروط صنوبری نیز خوانند