آغاز داستان اول راويان اخبار پيشين و ناقلان حکايت ... آورده اند که در شهر خطاي پادشاهي بود دادگستر و شهرياري رعيت پروري لشگر و ملک ي بي نهايت و خزينه و نعمت
انجام
جمله آوردند و نعريد چون ايشانرا بديدن آن سگ خاموش شد و بسر اشارت کرد که در آيند ايشان در کهف شدند خدايتعالي ايشان را ناز داد
باب فی نظر اهل الجنة الی ربهم تبارک و تعالی و زیارتهم بهم جل شانه عن موسی رضی الله تعالی عنه ان رسول الله صلی الله علیه و سلم قال ان فی الجنة خیمة من لؤلؤة مجوفة عرضها ستون میلا فی کل زاویة منها اهل ما یرون الاخر من وجنتان
انجام
قال فیکشف الله تبارک و تعالی تلک الحجب و یتجلی لهم فیغشاهم قال فتقول لهم ازواجهم لقد خرجتم من عندنا علی صورة و رجعتم علی غیرها قال لهم من قرة اعین جزاء بما کانوا یعلمون قوله
اثری در اصول فقه و گویا همان است که مرحوم پدرم در فهرست نسخه های خطی کتابخانه امیر المومنین نجف معرفیب نموده و بخشی از تقریرات درس سید محمد باقر درچه ای اصفهانی در اصول فقه میباشد که شاگردش سید محمد جعفر بن محمد علی اصفهانی نوشته است
مؤلف
محمدجعفر بن محمدعلی الإصفهاني الماربیني الورنوسفادراني الزاغباري الکوسکبارجي السدهي
مشکوک
الحمدلله المتکلم بغیر لسان و فم و القائل من غیر تلبسه بلوح و قلم و الصلوة علی افصح العرب و العجم محمد و اولاده المحترم و اللعنة علی اعدائهم الی یوم الندم
انجام
ما حصل به الفعل المنسوب بالالة کالدیانة و هو ما یوجب [...] الامانة العدل عمل رد الی اصل شیء العدول عمل مردود السی غیره الظلم ظهور الالم
[...] معموله ما حسبی و هو الخیر و [...] و الاعرج [...] المشهور ان مذهب البصریین اضماء القول [...] الکوفیین آجرا الاذان مجری القول
انجام
نفس الرحمة و یکون فاعل الذکر غیر مذکور لقضا و التقدیر ان ذکر الله رحمته عبده و قیل بل ذکر مضاد الی فاعله علی الاتساع و یکون عبده منصور با[...] لذکر و التقدیر الی ذکر الرحمه عبده فجعل الرحمه
داستان پادشاه سراندیب که عارض پادشاه نام داشت به نثر و گاهی اشعاری نیز بمناسبت در آن یاد شده ، در صفحات نخست و آخر نسخه نوشته شده کتاب احمد جام ، در اشعار آن نیز نامهای جامی ، احمد جامی و احمد دیده میشود ، ولی نباید از احمد جام معروف به ژنده پیل عارف نامی قرن ششم باشد چون در این داستان از مولوی و شمس تبریزی سخن گفته شده
آغاز
اما راویان اخبار و ناقلان آثار و محدثان داستان کهن ...که خدای تبارک و تعالی شهری آفریده است که آن شهر را سراندیب میگویند
الاصمعي قال اول من تکلم به النابغة من الشعر انه حضر مع عمه عند رجل و کان عمه یشاهد به الناس و یخاف ان یکون عییا فوضع الرجل کاسا فی یده و قال تطیب کؤسنا لا قذاها
انجام
قال ابوعمرو بن العلا فتح الشعر بامرء القیس و ختم بذی الرمة و قال الاصمعی مات ذو الرمة عطشانا و اتی بالماء و به رمق فلم ینتفع به و کان اخر ما تکلم به قوله
یا مخرج الروح من نفسی اذا احتضرت * و فارج الکرب زحزحنی عن النار