قدسیان چون بخاک بوس آیند / کردی از بالشان نفسانی صبح چون خادمان بدامش شرم / بوسه از آستان بیفشانی گر غباری ز دامن مهرش / بر جگر خستگان بیفشانی
انجام
بدور سرعت {...}بندل یار زدند / سؤال احسان همدوش چون خواب سلام ز بی نام کس {...}حکایت است ناوس او / به تن ز شهرت {...}صمصام چو خشمها زده دام آهن فکند / که مرغ ناوس او را در آورند بدام
کله بر باد داده چرخ گردن / که شد از خار خار آن دلم خون نصیبم بود از باغ پوستی / نه سیبی بلکه از باغت نصیبی همانا سیبی از این باغ در شباب / ز دست انداز باد افتاده در آب
انجام
ز رنگ لاله گون اشک می ناب / چو روی گلرخان در عالم آب گلستان بتان از رشک رنگش / زلعل لب سری در زیر سنگش ربود آن سبب را و قوت جان کرد / پس آنکه هجره روزی رسان کرد
که زیر چرخ سپهر کهن / نماند کس و بماند سخن زکس یادگاری برد شعر و بیت / نماند خبر مدحت اهلبیت چه بودم ز مولای آل رسول / مرا التماس وی آمد قبول
انجام
نویسنده سوای خدای کریم / بیامرزد یا رب غفور رحیم تو خواننده را نیز رحمت کنی / نصیبش بفردوس جنت کنی شنونده او نیز رحمت پذیر / زهر کس که باشد ز برنای پیر