عن معاویة بن واهب قال استاذ {....}علی ابی عبد{....}فقتیل لی ادخل فدخلت فوجدته فی مصلا فی بیته فجلست حتی {...}صلوته فسمعته فهو {.....}و هو یقول یا من خضا بالکرامة و خضا بالوصیة و وعدنا الشفاعة و اعطانا علم ما معنی.....
انجام
دست از او برداشت و بجای خود نشست پس بگو طالب خطبه در نهایت فصاحت انشا فرمود و با درد {....}را بخدیجه عقد بستد و بعد از ششماه زفاف {....}اشراف {.....}در صدف {...}منعقد بود و خدیجه جمیع غلامان و کنیزان و اموال خود را بانحضرت بخشید.
اعلم ان الالفات في کلام العرب علی ثلثة و عشرین وجها الف الاصل و الف الوصل و الف الفصل و الف القطع و الف الضمیر و الف التنبیه و الف الواسطة و الف التفضیل و...
انجام
و یاء التصغیر مثل فلیس ویاء النسبةمثل فراشي و یاء [...] مثل رجلین و یاء الجمیع مثل مسلمین
تاريخ جهان و تاریخ اروپا، آسیا، آفریقا، استرالیا، زلاند نو و غیره
تاریخ آسیا
تاریخ ایران
سلسله ها (پس از اسلام)
آغاز
شاه اماسعیل اول پادشاه است از سلسله صفویه پسر سلطان حیدر نواده شیخ صفی الدین که از اولد حمزة بن امام موسی کاظم علیه السلام است
انجام
بشهر منهد رفت آنجا را گرفت و بجبهه طهماسب سنجر نمود و در مقام قلع و قمع افاغنه براند و آنها را مغلوب و مطرود کرد و پس از فتوحات بسیار طهماسب را هم از سلطنت خلع و خودش منتقل گردید
آفتاب [...] و شهامتی و جلالتی و اقبال و نثر شوکت و سلامت و مناعت و نبالت و اجلال بندگان [...] المکان [....] المدینة و ایشان [...] هی معطوف عواطف سبحانی مشمول گوناگون عنایات اعلیحضرت ظل یزدانی مقرب الخاقانی ...
انجام
این نیست که رفتار می کنید بهر صورت متوقع است که در عالم دوستیهای قدیم اندک [...] صرف کرده در فصول و [....] و هر چه بر نور لازمه [....] بعمل آورد ...
نقد سک اللهم یا من تجلّی لخلقه بخلفه و ظهر لقلوبهم بحجته و فطرهم علی توحیده بفطرته و رش علیهم من نوره بقدرته و اختار منهم انبیائه و رسله و اولیائه لدعوته و جعلهم غمایم رحمته و سحایب کرامته فتجلّی فی سرایرهم باطوار تجلّات جماله و عظمته و حلّی ظواهرهم ....
انجام
و خلق را به رسول ص شناختم یعنین الله است و نور الله و خدای خالق است و خالق را به خالق توان شناخت و نور خدای خلق است و اصل خلق نور محمد است پس خلق را بنور محمد ص توان شناخت گفتند در خلق چه گویی گفت خلق جمله در وحشت غیب اند و ذکر حق کردن در میان اهل وحشت عیب است پرسیدند که بنده مفوّض کی بود گفت چون مایوس گردد از نفس خویش و فعل خویش و پناه جوید بخدای در جمله احوال او را هیچ پیوند.