وفا را گفت تا خواندند در پیش / جفا گفت و بر انداز از حضرت خویش خیال خویش را گفتا که بشتاب / بسوی آشنایی بویی چون آب دل بد اصل را بیرون کن از باغ / که باشد هیمه کج درخور داغ
انجام
سلامی از وفا به سرمایه ی ناز / سلامی از صفا پیرایه ی راز ز عنوانش طهور صبح امید / ز پایانش حضور بخت جاوید گلستان خانه ی جان از سوارش / جنان ویرانه ی هجران ز یادش