بدانکه خداوند تعالی در معده چهار ملک آفریده است ملک اول جاذبه و نام دوم ماسکه و نام سیوم هاضمه و نام چهارم واقعه است اهل حکمت این چهار چیز را چهار قوه می گویند و صاحب شریعت چهار ملک میفرماید عمل جاذبه اینست که معده هر چیز را بخود کنند
انجام
و نفس حیوانی را بغیر از این خادمان که گفتیم دوازده خادم دیگرند چنانکه ده حواس اند ظاهری و باطنی و یکی شهوت و دیگری قوت غضب و روح حیوانی یا خادمان خود خادم روح انسانیت
الحمدلله الذی جعل مبنی کلام العرب علی المبنی و المعرب و فصله الی العربی و المعرب و الصلوة علی محمد الذی عجز بفصاحة اللسان فصاحة فصحاء العرب العرباءو علی اله و صحبه من المهاجرین و الانصار و التبعین بالاحسان
انجام
باعتبار الحرکة و سرعتها قال الشاعر
سمند نوندش همی راندرم برو بر همی افری خواند کرم
کما ان رهوار و تکاور کذلک من اوصاف الفرس بسرعة الحرکة
و بعضی افاضل کلام را باین طریق تقسیم کرده اند که کلام اعم از انکه منثور باشد یا منظوم و اعم از انکه دلالت او بر معنی باعتبار دلالت خود باشد بر معنی یا باعتبار دلالت کلی بر معنی
انجام
این معنی مفید است که مذموم مستحق مذمتهای نامحصور است و هجو بر طبق صفات ذمیمه اش غیر نقد و رد و اثبات این معنی در باب ذم جامع الکلم است
در لغات مثلثه علی ترتیب العجمة بتقدم الفتح ثم الکسر [...] تمام و مفاصل [...] کردن بند شدن و بالتا طایفه اثر اثر کردن دنباله جای [...] ال صورت عهد عقار الباء بر بیابان و نیک نیکی کند
انجام
الهمزة او ما و الا فشرطه الصلة لال خلاقا للکسائی مضاف بسوی علم دیگر بوده باشد و ثانی صورت مفرد معرفه باشد و مکرر شود و بعد از ان الحی مذکور باشد در اول دو وجه رواست
قال امیر المومنین علیه السلام یا جامع المال فی الدنیا لوارثه هل انت بعد الموت مشفع قدم لنفسک قبل الموت فی سهل فان حبلک بعد الموت منه منقطع
انجام
در اینصورت جایز است 3-اجرت گرفتن قاضی با عدم تعیین و عدم احتیاج از مبدی و مبدی علیه و غیر ایشان حرام است اما با وجود احتیاج مکروه است 4 حرام است تلقین کردن قاضی مبدی و مبدی علیه در انچیزیکه مستلزم ضرر دیگری باشد اما یازده امر مکروه از زبان نگاه داشتن قاضی
فایده در وصف تلبس بمصدر معتبر است و در اسم مکان و زمان و آلت و اعداد للمبدء لا وجوده فایده موضوع له وصف ذات وصف هر دو است و در مصدر صفت است فقط و در اسم عین ذات فقط
انجام
و گاهی حرف مستقل و ضمیر مشتبه بحرف جزء کلمه شوند چون امد و [...] و ان و گاهی حرف اصلی بحرف شوند چون اکلن و کثیرن و کن و قی علی هذا ما لم یکتب